news

تولید ناخالص داخلی GDP چیست و چه تاثیری بر بازارهای مالی دارد؟

1401-10-24 14:24:32

داده اقتصادی GDP (تولید ناخالص داخلی) در بازارهای مالی بسیار حائز اهمیت هستند. ارقام GDP به عنوان شاخصی به کار می‌روند که فاندامنتالیست‌ها برای سنجش سلامت کلی و رشد احتمالی یک کشور از آن‌ها استفاده می‌کنند. که در نتیجه آن نوساناتی در بازارهای مالی در طول انتشار GDP مشاهده می‌شود. در این مقاله قصد داریم به طور کامل معیار تولید ناخالص داخلی را توضیح داده و سپس ملاحظاتی را که هنگام انتشار این داده‌ها باید در نظر بگیرید را ذکر کنیم:


تاریخچه تولید ناخالص داخلی

مفهوم تولید ناخالص داخلی برای اولین بار در سال ۱۹۳۷ در گزارشی به کنگره در پاسخ به رکود بزرگ ارائه شد. این گزارش توسط یک اقتصاددان در دفتر ملی تحقیقات اقتصادی به نام سیمون کوزتس طراحی شده بود.


در آن زمان، سیستم مهم سنجش اقتصاد، GNP یا تولید ناخالص ملی (Gross National Product) بود. پس از کنفرانس برتون وودز در سال ۱۹۴۴، تولید ناخالص داخلی به طور گسترده‌ای به عنوان ابزاری استاندارد برای اندازه‌گیری اقتصاد ملی پذیرفته شد. اگرچه ایالات متحده تا سال ۱۹۹۱ همچنان از GNP برای معیار رسمی رفاه اقتصادی خود استفاده می‌کرد و پس از آن به تولید ناخالص داخلی تغییر کرد.


image







با این حال، از ابتدای دهه ۱۹۵۰، برخی از اقتصادانان و سیاست‌گذاران شروع به زیر سوال بردن شاخص تولید ناخالص داخلی کردند. برخی مشاهده کرده‌اند که گرایش به پذیرش تولید ناخالص داخلی به عنوان یک شاخص مطلق شکست یا موفقیت یک کشور، بدون توجه به سلامتی، شادی، برابری و سایر عوامل تشکیل دهنده رفاه عمومی می‌تواند ما را دچار اشتباه کند.


روش محاسبه تولید ناخالص داخلی

تولید ناخالص داخلی را به سه روش تعیین می‌کنند. از نظر تئوری هر سه روش باید به یک نتیجه واحد برسد. این سه رویکرد عبارت‌اند از رویکرد تولید (یا ستانده یا ارزش افزوده)، رویکرد درآمد و رویکرد هزینه‌های تخمین زده شده.


image






مستقیم‌ترین روش، روش تولید است که در آن خروجی‌های هر طبقه از تولیدکنندگان اقتصادی را جمع کرده تا به کل برسد. رویکرد هزینه بر این اصل کار می‌کند که تمام محصولات باید توسط شخصی خریداری شود، بنابراین کل محصولات باید برابر با کل هزینه‌های مردم برای خرید چیزها باشد. رویکرد درآمد بر این اصل است که درآمد عوامل تولید باید برابر با ارزش کل محصولی باشد که آ‌ن‌ها خریداری می‌کنند و تولید ناخالص داخلی برابر با مجموع درآمد تولیدکنندگان است. در ادامه به این سه رویکرد نگاهی دقیق‌تر می‌اندازیم.


رویکرد تولید:

این رویکرد به عنوان رویکرد ارزش افزوده نیز شناخته می‌شود. این روش محاسبه می‌کند که چه مقدار ارزش در هر مرحله از تولید ایجاد می‌شود.


برای بدست آوردن ارزش افزوده ناخالص باید مصرف میانی را از ارزش ناخالص تولید کسر کنیم. مصرف میانی شامل مواد، لوازم و خدمات مورد استفاده برای تولید کالا یا خدمات نهایی است. ارزش ناخالص تولید نیز برابر با ارزش کل کالاها و خدمات فروخته شده به علاوه ارزش تغییرات در موجودی شرکت‌ها است.


ارزش افزوده ناخالص = ارزش ناخالص تولید – ارزش مصرف میانی


حال با جمع کردن ارزش افزوده ناخالص از سوابق شرکت‌ها می‌توانیم به تولید ناخالص داخلی کل کشور دسترسی پیدا کنیم.


رویکرد درآمد:

در این روش، تولید ناخالص داخلی از طریق محاسبه درآمد افراد فعال در یک حرفه اندازه‌گیری می‌شود. در اینجا دستمزدهای نیروی کار، بهره سرمایه، اجاره بهای املاک و سود کارآفرینی با یکدیگر جمع شده و در نهایت تولید ناخالص داخلی را تشکیل می‌دهند.


در ایالات متحده، درآمدها به پنج دسته تقسیم شده است: 

۱-دستمزد، حقوق و درآمد اضافی نیروی کار 

2-سود شرکتی

۳-سود و درآمد سرمایه‌گذاری متفرقه

۴-درآمد کشاورزان

۵-درآمد حاصله از مشاغل غیرکشاورزی ثبت نشده


برای به دست آوردن تولید ناخالص داخلی از این روش باید تنظیماتی صورت پذیرد:

۱- مالیات‌های غیرمستقیم منهای یارانه‌ها اضافه شود تا هزینه‌های جانبی در محاسبات لحاظ شود.

۲- استهلاک به آمار اضافه شود.


تولید ناخالص داخلی بر اساس درآمد کل به روش‌های مختلفی محاسبه می‌شود. اما یکی از رایج‌ترین آنها روش زیر است:


تولید ناخالص داخلی = درآمد کارکنان + مازاد ناخالص عملیاتی + درآمد ناخالص غیرعملیاتی + مالیات منهای یارانه تولید و واردات


در این معادله:

درآمد کارکنان برابر است با کل حقوق کارکنان شامل دستمزدها و همچنین کمک‌های کارفرما به برنامه‌های تامین اجتماعی است.

مازاد ناخالص عملیاتی، درآمد مازادی است که صاحبان کسب و کارهای ثبت شده دارند. این بخش اغلب به عنوان سود نامیده می‌شود.

درآمد ناخالص غیرعملیاتی، همان درآمد ناخالص عملیاتی اما برای شرکت‌هایی است که به صورت رسمی ثبت نشده‌اند. مانند کسب و کارهای خرد، ماهیگیران و شکارچیان تفریحی، فروشندگان غیررسمی و…


رویکرد هزینه‌ای

روش سوم برای تخمین تولید ناخالص داخلی، محاسبه مجموع هزینه‌ها برای خرید کالا و خدمات(بجز مصارف میانی) است. منطق این است که تمام کالاها در اقتصاد توسط فردی خریداری می‌شوند پس با محاسبه کل هزینه‌ها می‌توان به کل تولید رسید. سازمان تحلیل اقتصادی آمریکا از “روش هزینه” و با استفاده از فرمول زیر این شاخص را محاسبه می‌کند:


(واردات (M) – صادرات (X)) + هزینه‌ی دولت (G) + سرمایه گذاری (I) + مصرف (C) = تولید ناخالص داخلی (GDP)


در این معادله:

مصرف: معمولاً بزرگترین مولفه در تولید ناخالص داخلی، بخش مصرف است. این مولفه هزینه‌کردهای شخصی را تحت یکی از دسته‌بندی‌های زیر قرار می‌دهد: کالاهای بادوام، کالاهای غیر بادوام و خدمات. به عنوان مثال می‌توان به غذا، اجاره بها، بنزین، جواهرات و هزینه‌های پزشکی اشاره کرد. اما خرید مسکن جدید از آنجایی که یک هزینه سرمایه‌ای است، شامل این بخش نمی‌شود.

سرمایه‌گذاری: شامل سرمایه‌گذاری تجاری در تجهیزات می‌شود اما شامل مبادله دارایی‌های موجود نمی‌شود. به عنوان مثال، می‌توان به ساخت یک معدن جدید، خرید نرم افزار یا خرید تجهیزات یک کارخانه اشاره کرد. هزینه خانوارها (نه دولت) برای خرید خانه جدید در این بخش گنجانده می‌شود. خرید محصولات مالی مانند سهام یا اوراق قرضه اگرچه در بین مردم به عنوان سرمایه‌گذاری مطرح می‌شود اما در این بخش قرار نمی‌گیرد. دلیل این امر ساده است. اگر یک فرد برگه‌ای سهام از شرکتی بخرد و شرکت پول حاصل از فروش سهام را خرج خرید تجهیزات کند، در واقع یک پول دوبار در تولید ناخالص داخلی محاسبه شده‌است. بنابراین، انتقال سهام و اوراق قرضه از آنجایی که تنها مبادله دارایی است، جزو بخش سرمایه‌گذاری محاسبه نمی‌شود.

هزینه‌های دولتی: مجموع مخارج دولت برای کالا و خدمات در این بخش قرار می‌گیرد. این مولفه شامل حقوق کارمندان دولتی، خرید سلاح و هرگونه هزینه سرمایه‌گذاری توسط دولت است. در این حال پرداخت‌های انتقالی مانند بیمه تامین اجتماعی یا مزایای بیکاری محاسبه نمی‌شود. چرا که این مولفه‌ها یکبار دیگر در بخش مصرف محاسبه خواهد شد.

صادرات: برابر است با تمام کالا و خدماتی که در کشور تولید شده است اما خارج از کشور مصرف شده است.

واردات: برابر است با تمام کالاها و خدماتی که در خارج از کشور تولید شده‌است اما در داخل کشور مصرف شده‌اند. توجه داشته‌باشید که در بخش واردات و صادرات مخارج کالا و خدمات واسطه‌ای به حساب نمی‌آید. به عنوان مثال، اگر یک خودروساز قطعات خودرو را خریداری کرده و با آن‌ها یک ماشین بسازد، قطعاتی که وارد شده است، در محاسبه تولید ناخالص داخلی لحاظ نمی‌شوند، بلکه تنها خودروی نهایی در محاسبات می‌آید. اما اگر یک تعمیرکار خودرو تعدادی قطعه وارد کرده و بر روی ماشین‌های خراب نصب کند، این قطعه چون به مصرف‌کننده نهایی رسیده‌است، در محاسبه تولید ناخالص داخلی لحاظ می‌شوند.


تفاوت تولید ناخالص داخلی (GDP) و تولید ناخالص ملی (GNP)

تولید ناخالص داخلی عبارت است از محصولاتی که در داخل مرزهای یک کشور تولید شده است. اما تولید ناخالص ملی محصولاتی است که توسط شرکت‌های تحت مالکیت شهروندان یک کشور تولید می‌شود. اگر همه بنگاه‌های تولیدی در یک کشور متعلق به شهروندان همان کشور باشد و آن شهروندان در خارج از کشور هیچ شرکتی را تصاحب نکرده باشند، این دو معیار با هم برابر خواهد بود.


image







اما در عمل این گونه نیست. به عنوان مثال در ایالات متحده شرکت‌های خارجی بسیار زیادی فعال هستند و همچنین آمریکایی‌های زیادی نیز در کشورهای خارجی سرمایه‌گذاری کرده‌اند. به طور کلی تولید ناخالص ملی برابر است با تولید ناخالص داخلی بعلاوه‌ی درآمدهای دریافتی از کشورهای دیگر منهای درآمدهای پرداختی به سایر نقاط جهان.


در سال ۱۹۹۱، ایالات متحده استفاده از تولید ناخالص ملی برای توصیف اقتصاد خود را متوقف کرد و آن را به تولید ناخالص داخلی تغییر داد. محاسبه تولید ناخالص ملی کار آسانی نیست. مهم‌ترین دلیل آن عدم تطابق‌های اقتصاد و ناتوانی برای قیمت‌گذاری صحیح بر روی دارایی‌ها خصوصاً در اقتصادهایی است که از شفافیت کافی برخوردار نیستند.


تولید ناخالص داخلی اسمی و واقعی

روش‌هایی که در بالا برای آمار تولید ناخالص داخلی ارائه شد، برای محاسبه «تولید ناخالص داخلی اسمی» استفاده می‌شود. با این حال ارزش پول یک کشور در این آمار بسیار دخیل است. تصور کنید ۱۰ سال پیش خرید یک خودکار یک دلار هزینه داشته‌باشد و امروز همان خودکار با همان کیفیت ۱.۵ دلار هزینه داشته باشد. در اینجا چیز جدیدی در اقتصاد ایجاد نشده است، تنها ارزش پول کاهش یافته است. برای جبران این اثرات، تولید ناخالص داخلی برای سال‌های مختلف را نسبت به یک سال پایه می‌سنجند تا اثرات تغییرات مثبت و منفی در نرخ ارز خنثی شود. تعدیلات به این صورت است که تولید ناخالص داخلی را در ارزش پول سال پایه ضرب و بر ارزش پول سال جاری تقسیم می‌کنند، تا تولید ناخالص داخلی بر مبنای سال پایه به دست آید.


برای مثال فرض کنید تولید ناخالص داخلی یک کشور در سال ۱۹۹۰، ۱۰۰ میلیون دلار و تولید ناخالص داخلی آن کشور در سال ۲۰۰۰، ۳۰۰ میلیون دلار باشد. همچنین فرض کنید که به خاطر تورم ارزش پول این کشور در طی این مدت نصف شده‌باشد. برای آنکه بتوانیم مقایسه معنی‌داری بین تولید ناخالص داخلی در سال‌های ۲۰۰۰ و ۱۹۹۰ داشته باشید، باید تعدیلات مربوط به تغییر نرخ ارز را در نظر بگیریم. از آنجایی که ارزش پول در سال ۲۰۰۰ نصف سال ۱۹۹۰ است، باید تولید ناخالص داخلی در سال ۲۰۰۰ را بر ۲ تقسیم کنیم. بنابراین، تولید ناخالص داخلی واقعی این کشور در سال ۲۰۰۰ برابر با ۱۵۰ میلیون دلار خواهد بود. اهمیت این موضوع آنجا است که بدانیم نرخ رشد اقتصادی این کشور در طول این دوره ده ساله تنها ۵۰ درصد بوده است، در حالی که به صورت اسمی به نظر می‌رسد این اقتصاد ۲۰۰ درصد رشد اقتصادی را تجربه کرده است.


یکی دیگر از تنظیماتی که می‌توان در تولید ناخالص داخلی انجام داد، تنظیمات مربوط به جمعیت است. اگر تولید ناخالص داخلی یک کشور در یک دوره معین دوبرابر شود اما جمعیت آن کشور سه برابر شود، افزایش تولید ناخالص داخلی لزوما به معنای افزایش استاندارد زندگی نخواهد بود. در اینجا از معیار دیگری به نام سرانه تولید ناخالص داخلی استفاده می‌شود که تولید ناخالص داخلی را بر جمعیت تقسیم می‌کند.


برابری قدرت خرید و مقایسه کشورها

همانطور که گفته شد، می‌توان تولید ناخالص داخلی کشورها را بر اساس ارزش پول ملی آن‌ها مقایسه کرد تا اثرات تغییرات نرخ ارز جبران شود. اما نرخ برابری ارز، معیار چندان مطمئنی نیست، چرا که اکثر کشورها به شیوه‌های مختلف در نرخ ارز مداخله می‌کنند. برخی از کشورهای نفت‌خیز (که عمدتا وارد کننده هستند) با تقویت ارز ملی خود، تلاش می‌کنند تا رفاه بیشتری در جامعه خود ایجاد کنند، همچنین برخی از کشورهای صنعتی (که عمدتا صادر کننده هستند) با تضعیف نرخ ارز خود تلاش می‌کنند تا برای محصولات خود در بازار جهانی مزیت رقابتی ایجاد کنند.


image







در اینجا دیگر به راحتی نمی‌توان تولید ناخالص داخلی کشورها را با یکدیگر مقایسه کرد. در این حالت از معیاری به نام برابری قدرت خرید یا PPP استفاده می‌شود. در این روش یک سبد کالا که مشخص کننده CPI یا هزینه‌های مصرف‌کننده است، با ارز محلی آن کشور خریداری می‌شود، سپس همان سبد کالا را با ارز‌های جهانی (عموما دلار آمریکا) خریداری می‌کنند. با مقایسه تفاوت قیمت دو عدد به دست آمده، می‌توان برابری دقیق‌تری از نرخ ارز کشورهای مختلف داشت.


به عنوان مثال فرض کنید کشوری مصنوعا ارزش ارز خود را پایین نگه داشته‌است. در این حالت قیمت کالا و خدماتی که در این کشور تولید می‌شود، نسبت به کالا و خدمات جهانی ارزان‌تر به نظر می‌رسد، در حالی که ارزش آن‌ها در بازار جهانی بسیار بالاتر است. بنابراین GDP واقعی این کشور اگر با توجه به برابری قدرت خرید دوباره تنظیم شود، بالاتر از GDP واقعی این کشور بدون تنظیم با برابر قدرت خرید خواهد بود. به طریق مشابه، اگر کشور ارز خود را مصنوعا باارزش نگه دارد، GDP تنظیم شده با برابری قدرت خرید بسیار کمتر از GDP واقعی این کشور بدون چنین تنظیمی خواهد بود.


نکته‌ای که باید توجه کرد این است که ارزش کالا و خدماتی که با نرخ‌های جهانی معامله می‌شوند (مانند نفت، گاز، سلاح، لوازم الکترونیکی و…) در این روش لحاظ نمی‌شوند چرا که تقریبا تمام کشورها قیمت جهانی آن را می‌پردازند و قیمت محلی در مورد آن معنایی ندارد.


تجزیه و تحلیل داده‌های تولید ناخالص داخلی

داده‌های تولید ناخالص داخلی یک معیار مهم و فراگیر از فعالیت‌های اقتصادی و جزئی جدایی ناپذیر از تحلیل فاندامنتال برای یک جفت ارز است. یک معامله‌گر بنیادی از تولید ناخالص داخلی به عنوان یک معیار کلیدی برای تعیین قدرت اقتصاد یک کشور و در نتیجه ارز آن کشور استفاده می‌کند.


استفاده از تولید ناخالص داخلی در بازارهای مالی مانند فارکس شامل مقایسه دو مجموعه داده برای هر دو ارز و مقایسه هر مجموعه داده تولید ناخالص داخلی با داده‌های ماه‌های قبل و همچنین پیش‌بینی اقتصاددانان است.


اولین روش این است که داده‌های تولید ناخالص داخلی را برای ارز الف و ارز ب با یکدیگر مقایسه کنیم. در این روش هر ارزی که اقتصاد قوی‌تری داشته باشد و ارزیابی‌های بعدی نسبت به ارزیابی‌های قبلی بهتر باشد، ارز قدرتمندتری خواهد بود.


همچنین باید انتظارات در مورد کشورهای مختلف را در نظر گرفت چرا که هر کشوری در سطح معینی از توسعه قرار دارد و سطح معینی از انتظارات را برانگیخته می‌کند. به عنوان مثال یک کشور در حال توسعه ممکن‌است به نرخ رشد اقتصادی ۵ درصد هم برسد اما از نظر بازار، آمار خوبی نباشد، اما یک کشور توسعه یافته با رشد اقتصادی ۲ درصد بهتر از انتظارات عمل کند. حتی ممکن‌است اقتصادهای نوظهور مانند چین، هند، روسیه و یا برزیل به رشد اقتصادی دو رقمی هم دست پیدا کنند.


با این حال، در مورد کشورهای پیشرفته یا کشورهایی که از نظر توسعه در یک سطح هستند، مقایسه آسان‌تر است. به عنوان مثال با مقایسه رشد اقتصادی در اتحادیه اروپا و ایالات متحده می‌توان جهت حرکت EURUSD را حدس زد. در اینجا اگر رشد اقتصادی اتحادیه اروپا ۰.۵ درصد سریع‌تر از ایالات متحده باشد می‌توان انتظار داشت که به همین میزان یورو در برابر دلار تقویت شود.


اما در مورد جفت ارزهایی که یک طرف آن یک اقتصاد نوظهور مانند چین باشد، اوضاع متفاوت است. به عنوان مثال در بین سال‌های ۲۰۰۷ تا ۲۰۱۷ اقتصاد ایالات متحده با نرخ ۲ تا ۲.۵ درصد در سال رشد کرد اما چین در همین دوره رشد اقتصادی ۸ درصد و حتی بالاتر را تجربه کرده است. با این حال این رشد اقتصادی شدید در چین خود را در جفت ارز USDCNH نشان نداده‌ است. برای درک بهتر این موضوع باید اثر تولید ناخالص داخلی بر ارزها را بهتر بشناسیم.


اثر داده‌های تولید ناخالص داخلی بر ارز هدف

همانطور که گفته شده، داده‌های تولید ناخالص داخلی یکی از مهم‌ترین و دقیق‌ترین داده‌هایی است که رشد و رکود را در یک اقتصاد مشخص می‌کند. این داده‌ها برای مشخص کردن دوره‌های رونق و رکود بسیار مفید هستند. به عنوان مثال یک دوره چند فصلی از رشد اقتصادی منفی را به عنوان یک دوره با رکود اقتصادی تعریف می‌کنند.


با در نظر گرفتن این موضوع، نرخ رشد تولید ناخالص داخلی نشان از عملکرد آن اقتصاد دارد. اینکه آیا اقتصاد در رونق است یا رکود. رشد اقتصادی بالا نشان دهنده بالا بودن فعالیت‌های اقتصادی در آن کشور است و به همین خاطر تقاضا برای ارز آن کشور افزایش پیدا می‌کند. افزایش تقاضا برای ارز، باعث افزایش ارزش آن ارز می‌شود.


این تقاضای بالا می‌تواند منجر به تورم نیز بشود. زیرا همانطور که ارز در کشور کمیاب است، کالا و خدمات نیز کمیاب هستند. تقاضای بالا در اقتصاد، تقاضا برای کالا و خدمات را نیز هدایت می‌کند. در نتیجه نیاز به انقباض پولی افزایش پیدا می‌کند. در اینجا نرخ بهره و نرخ بازده اوراق قرضه آن کشور افزایش پیدا می‌کند. بازده بالای اوراق قرضه، علاقه سرمایه‌گذاران را افزایش می‌دهد بنابراین تقاضا برای آن ارز باز هم افزایش می‌یابد و جریان سرمایه برای خرید دارایی‌های آن ارز سرازیر می‌شود.


بنابراین نرخ رشد اقتصادی ربط مستقیمی با تقاضا برای ارز مورد نظر دارد.


image







نمودار بالا نشان می‌دهد که رشد تولید ناخالص داخلی در منطقه یورو از سال ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۸ نسبت به رشد اقتصادی ایالات متحده بیشتر بود اما بین سال‌های ۲۰۰۹ تا ۲۰۱۴ این معامله برعکس شد و رشد اقتصادی ایالات متحده نسبت به منطقه یورو افزایش یافت.


با نگاهی به نمودار قیمت زیر می‌بینیم که با کاهش ارزش دلار آمریکا در دوره ۲۰۰۶ تا ۲۰۰۸ یورو به افزایش خود ادامه داد و EURUSD از سطوح ۱.۱۷۰۰ افزایش یافت و در ژوئیه ۲۰۰۸ به بالاترین سطح خود در ۱.۶۰۳۸ رسید. با مراجعه به نمودار بالا می‌توانیم ببینیم در این دوره رشد اقتصادی منطقه یورو به طور مداوم بالاتر از ایالات متحده بود.


پس از مهار اثرات بحران مالی سال ۲۰۰۸، اقتصاد ایالات متحده با سرعت بیشتری بهبود پیدا کرد و EURUSD شروع به کاهش کرده و تا ژوئن ۲۰۱۰ به پایین‌ترین سطح خود در ۱.۱۸۷۵ رسید.


توجه داشته باشید که تغییرات در بازارهای مالی بر اساس داده‌ها نیست بلکه بر اساس انتظارات است. پس از بحران مالی سال ۲۰۰۸، بازار انتظار داشت که منطقه یورو سریع‌تر از ایالات متحده بهبود پیدا کند، اما این کشور در معرض بحران‌های دیگری قرار گرفت به عنوان مثال بحران بدهی یونان در سال ۲۰۱۰ و بحران بانکی در ایتالیا، اسپانیا، ایرلند و پرتغال در سال ۲۰۱۱ منجر به بی‌ثباتی در منطقه یورو شد.


image







رابطه GDP و بازارهای مالی

در ادامه بررسی می‌کنیم که ببینیم در مواقعی که شاخص GDP بالاتر از انتظارات و یا پایین‌تر از انتظارات منتشر شود چه تاثیری بر بازارهای مالی می‌گذارد.


شاید معامله بر اساس این داده‌ها کمی مشکل باشد. این بدان دلیل است که گاها بازار پیش از انتشار داده بر روی تغییرات آن قیمت‌گذاری می کند. به عنوان مثال، اگر انتظار برود که کشور خاصی رشد تولید ناخالص داخلی بالایی داشته باشد و این انتظار محقق شود، معمولا ارز آن کشور کاهش می‌یابد. چرا که قبلا این داده‌های مورد انتظار قیمت‌گذاری شده است و معمولا بازار درصدی برای آمار بهتر از پیش‌بینی در نظر می‌گیرد.


این اتفاق در مورد تمام اخباری که بازار بیش‌ از حد منتظر آن‌ها است و انتظار داده‌های نسبتا بزرگی دارد، رخ می‌دهد. بنابراین به سادگی نمی توان متوجه شد که بازار پس از انتشار داده‌هایی مانند تولید ناخالص داخلی چه واکنشی نشان می‌دهد.


سناریوی دیگر این است که داده‌ها نسبت به پیش‌بینی بازار بسیار کمتر یا بسیار بیشتر باشد. در اینجا به احتمال بسیار زیاد شاهد نوسانات بالایی خواهیم بود چرا که سرمایه‌گذاران به این عدد واکنش نشان می‌دهند. اگر نرخ رشد اقتصادی بسیار بهتر از پیش‌بینی‌ها باشد، شاهد رشد ارز و اگر بسیار بدتر از پیش‌بینی‌ها باشد، شاهد کاهش ارز خواهیم بود.


سناریوی دیگر این است که اقتصادی چند فصل متوالی شاهد رشد اقتصادی پایین یا حتی منفی بوده است و در آخرین آمار، برخلاف پیش‌بینی‌ها شاهد رشد اقتصادی است. در این جا قیمت ارز در چند دقیقه و حتی چند ساعت اولیه رشد خواهد داشت اما پس از رشد اولیه شاهد بازگشت قیمت ارز خواهیم بود چرا که انتشار این داده اگرچه مهم است، اما تغییری در تصویر کلی ارز نمی‌گذارد. سرمایه‌گذار برای تغییر جهت سرمایه‌گذاری خود در ارز نیاز به چندین داده دارد که داده‌های اولیه را تایید کند. در ادامه نمونه‌هایی برای معامله بر اساس داده‌های GDP می‌آوریم.


انتشار آمار بدتر از پیش‌بینی منجر به فروش ارز مورد نظر نسبت به دیگر ارزها می‌شود (کاهش ارزش USD در مقابل EUR).

نمودار EURUSD: انتشار داده  GDP ضعیف‌تر


image






انتشار آمار GDP بهتر از پیش‌بینی، سبب تقویت ارز مذکور نسبت به سایر ارزها می شود (افزایش ارزش USD نسبت به EUR).

نمودار EUR/USD: انتشار داده GDP قوی‌تر


image







همانطور که گفته شد، گزارش GDP همیشه یک تأثیر یکسان (و مطابق پیش‌بینی‌ها) روی ارزها ندارند. این مسئله پیش از انجام یک معامله باید در نظر گرفته شود. در بیشتر موارد تولید ناخالص داخلی، از قبل به طور کامل (یا ناقص)  تاثیر خود را بر  بازار می‌گذارند و این بدان معنا است که پس از انتشار این شاخص، بازار آنگونه که معامله‌گران تازه‌کار تصور می‌کنند به داده‌های جدید واکنش نشان نخواهد داد.


برخی از داده‌های اقتصادی که زودتر از GDP منتشر می‌شوند این امکان را برای بازار فراهم می‌کنند تا تخمین نسبتا دقیقی از GDP بعدی در اختیار داشته باشیم. این داده‌ها عبارتنداز:

شاخص ISM

شاخص PPI

استفاده از داده تولید ناخالص داخلی برای معامله در بازارهای مالی

GDP، تورم و نرخ بهره

انتشار داده‌های اولیه تولید ناخالص داخلی چهار هفته پس از پایان هر فصل صورت می گیرد؛ این در حالی است که داده‌های نهایی سه ماه پس از پایان فصل منتشر می‌شوند. هر دو داده یادشده ازسوی سازمان تحلیل اقتصادی (BEA) در ساعت ۱۷:۰۰ به وقت تهران (۰۸:۳۰ نیویورک) منتشر می‌شوند. معمولا سرمایه‌گذاران به دنبال این هستند که تولید ناخالص داخلی آمریکا سالیانه بین ۲.۵% تا ۳.۵% رشد کند.


معمولا در یک اقتصاد در حال رشد و عاری از چشم‌انداز تورمی، نرخ بهره در حدود ۲ تا ۳ درصد حفظ می‌شود. با این حال رقم بالای ۶% تولید ناخالص داخلی برای کشوری مانند ایالات متحده به این معنا خواهد بود که کشور در معرض خطر داغ‌شدن بیش‌ازحد موتور اقتصاد قرار دارد؛ موضوعی که می‌تواند نگرانی‌های در بحث تورم را ایجاد کند.


در نتیجه ممکن است بانک مرکزی آمریکا برای مهار تورم، نرخ بهره را افزایش دهد یا به‌عبارتی برای کاهش شتاب اقتصاد از ترمز استفاده کند. حفظ ثبات قیمت یکی از مسئولیت‌های بانک مرکزی آمریکا است. GDP باید در رنج طلایی باقی بماند: نه خیلی گرم و نه خیلی سرد.


GDP نه باید آنقدر بالا باشد که سبب تورم شود و نه آنقدر پایین که باعث رکود شود. در صورتی که در دو فصل متوالی، رشد تولید ناخالص داخلی منفی باشد به چنین شرایطی رکود می‌گویند. نقطه مطلوب تولید ناخالص داخلی از یک کشور به کشور دیگر متفاوت است. به عنوان مثال برای چین GDP دو رقمی نیز می‌تواند رخ بدهد، اما برای کشورهای توسعه یافته GDP بالای پنج نگرانی از تورم بالا را ایجاد می‌کند.


معامله‌گران به خصوص معامله‌گران فارکس بیشتر به GDP علاقه دارند زیرا این داده به‌منزله گواهی سلامت کامل اقتصاد یک کشور است. پاداش هر کشور در قبال GDP بالا، افزایش ارزش ارز آن کشور است. در میان اقتصاددانان معمولا این خوش‌بینی وجود دارد که با افزایش تولید ناخالص داخلی، نرخ بهره نیز در آینده افزایش یابد، زیرا اقتصادهای قوی در خلال افزایش قدرت خود، دچار تورم‌های بالاتر می‌شوند. این موضوع سبب می‌شود تا بانک مرکزی برای کنترل رشد تورم، نرخ بهره را افزایش دهد و تورم را مهار کنند.


از سوی دیگر، کشوری که GDP ضعیفی دارد، از انتظارات به شدت پایینی در خصوص افزایش نرخ بهره برخوردار خواهد بود. در حقیقت بانک مرکزی کشوری که دو فصل متوالی GDP منفی داشته باشد، حتی می‌تواند با ابزار کاهش نرخ بهره، درصدد تحریک اقتصاد خود برآید.


تولید ناخالص داخلی و سرمایه‌گذاری

سرمایه‌گذاران نیز عمدتا به تولید ناخالص داخلی توجه می‌کنند، زیرا این داده‌های چارچوبی برای تصمیم‌گیری فراهم می‌کند. مولفه‌های سود شرکت و موجودی در گزارش تولید ناخالص داخلی، منبع خوبی برای سرمایه‌گذاران سهام است، زیرا هر دو دسته رشد بازارهای مالی را نشان می‌دهد. داده‌های سود‌آوری شرکت‌ها همچنین سودهای قبل از مالیات، جریان‌های نقدی عملیاتی و… همگی در این گزارش ذکر می‌شوند و برای سرمایه‌گذاران سهام مهم هستند. مقایسه نرخ رشد تولید ناخالص داخلی کشورهای مختلف نیز برای تخصیص دارایی‌ها در بازارهای بین المللی می‌تواند نقش سازنده‌ای داشته باشد. سرمایه‌گذاران بین المللی با استفاده از این داده‌ها متوجه می‌شوند که کدام اقتصاد رشد بیشتری دارد و کدام یک رشد کمتر. از کدام بازار سهام باید خارج شوند و به کدام یک وارد شوند.


یکی از معیارهای جالبی که سرمایه گذاران می‌توانند از آن برای ارزش‌گذاری بر بازار سهام استفاده کنند، نسبت کل ارزش بازار سرمایه به تولید ناخالص داخلی است که به عنوان درصد بیان می‌شود. این مقیاس، تقریبا معادل ارزش بازار یک شرکت به کل فروش یا درآمد است که نسبت P/S نیز شناخته می‌شود.


image







این نسبت در کشورهای مختلف متفاوت است. به عنوان مثال در سال ۲۰۱۹، نسبت ارزش بازار سهام به تولید ناخالص داخلی برای ایالات متحده ۱۵۸ درصد، برای چین ۵۹ درصد و برای هنگ کنگ ۱۳۴۹ درصد بوده است.


بنابراین می‌توانید با استفاده از داده‌های تولید ناخالص داخلی در مورد سرمایه‌گذاری در بازار سهام نیز بررسی‌هایی انجام دهید. بزرگ‌ترین نقص این داده‌ها آن است که تنها هر سه ماه یکبار به روزرسانی می‌شوند. همچنین از آنجایی که داده‌های تولید ناخالص داخلی با طیف گسترده‌ای از مولفه‌ها سر و کار دارند، ممکن است بازبینی‌ها و اصلاح‌هایی که به طور معمول انجام می‌شود، تفاوت قابل توجهی با آمار اولیه داشته باشند.


چه زمان یک اقتصاد در حال توسعه است؟

گفتیم که معنای رشد اقتصادی برای کشورهای مختلف، متفاوت است. در اینجا برای مقایسه ما به سه منطقه بزرگ اقتصادی یعنی ایالات متحده، چین و منطقه یورو نگاهی خواهیم انداخت.


در ایالات متحده از زمان بحران مالی سال ۲۰۰۸ به بعد، یک اقتصاد در حال رشد سال با رشد تولید ناخالص داخلی سالانه ۲ درصد یا بالاتر بود. در صورتی که رشد اقتصادی ایالات متحده پایین‌تر از این سطح باشد، می‌توان گفت که ظرفیت استفاده نشده زیادی در اقتصاد وجود دارد.


منطقه یورو از نظر تاریخی دارای رشد تولید ناخالص داخلی کمتر از ایالات متحده است. از سال ۱۹۹۵ تا ۲۰۱۷، متوسط رشد تولید ناخالص داخلی ایالات متحده ۲.۴ درصد و منطقه یورو ۱.۶ درصد بوده است.


چین در ۴۰ سال گذشته نرخ رشد اقتصادی بالایی را تجربه کرده است. از سال ۱۹۷۸، سالی که چین اصلاحات اقتصادی خود را آغاز کرد، متوسط نرخ رشد تولید ناخالص داخلی این کشور ۹.۶ درصد بود. همچنین برخی سال‌ها مانند سال‌های ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۱ شاهد رشد اقتصادی ۲ رقمی نیز بودیم.


در مورد چین اگر نرخ رشد اقتصادی به زیر ۷ درصد برسد، آن را رشد اقتصادی پایین می‌دانند. البته مورد چین با سایر کشورهای در حال توسعه و اقتصادهای نوظهور متفاوت است. بنابراین در مجموع می‌توان گفت برای کشورهای توسعه یافته، رشد اقتصادی حوالی ۲ درصد رشد اقتصادی سالم در نظر گرفته می‌شود و برای کشورهای در حال توسعه یا اقتصادهای نوظهور معمولا نرخ رشد اقتصادی ۵ تا ۹ درصد مطلوب است.


درک چرخه‌های اقتصادی

موضوع دیگری که یک معامله‌گر بنیادین باید به آن توجه داشته باشد، چرخه‌های اقتصادی است. درک این چارچوب به تحلیلگر کمک می‌کند تا تغییرات بالقوه نرخ ارز را بسنجد. همانطور که دیدیم، جهش در نرخ رشد اقتصادی چین به میزان ۰.۵ درصد اگرچه خبر مثبتی برای اقتصاد این کشور است، اما تاثیری مشابه با همین میزان افزایش در رشد تولید ناخالص داخلی ایالات متحده ندارد.


به عبارت دیگر، افزایش ۰.۵ درصد در تولید ناخالص داخلی برای اقتصادی که به طور متوسط ۲ درصد رشد دارد، افزایش ۲۵ درصدی را نشان می‌دهد اما همین میزان افزایش برای اقتصادی که به طور متوسط ۷ درصد رشد دارد، تنها ۷ درصد افزایش در رشد اقتصادی را نشان می‌دهد.


image







یکی دیگر از عواملی را که باید در نظر گرفت این است که ارز در کجای چرخه اقتصادی خود قرار دارد. فرض کنید رشد اقتصادی ایالات متحده به ۲.۵ درصد رسیده باشد و داده‌های جدید نشان از رشد ۲.۷ درصدی داشته‌باشد. این رشد اگرچه بسیار خوب است، اما ممکن‌است اقتصاددانان و تحلیلگران در مورد پایدار بودن آن شک و تردید ایجاد کنند. همانطور که گفته شد، بازار فارکس همواره بر روی انتظارات قیمت‌گذاری می‌کند نه داده‌ها بنابراین اگر اقتصاددانان به این نتیجه برسند که اقتصاد ایالات متحده به اوج چرخه اقتصادی خود رسیده‌است، ممکن‌است با انتشار این داده‌ها ارز کاهش یابد.


GDP و داده‌های اقتصادی: نکات مهم برای معامله‌گران

شاخص قیمت مصرف‌کننده (CPI) هر ماه ازسوی اقتصادهای بزرگ دنیا منتشر می‌شود تا نگاهی اجمالی بهتری نسبت به رشد کنونی و سطوح تورم داشته باشید.

معامله‌گران فاندامنتال انتشار داده‌های اقتصادی را تحت نظر دارند و بسیاری نیز با قصد معامله بر اساس اخبار به انجام این کار مبادرت می‌ورزند. ضروری است که معامله‌گران قوانین مدیریت ریسک را مدنظر داشته باشند زیرا پس از انتشار اخبار مهم، شاهد نوسانات شدیدی خواهیم بود.


 انتقاد از تولید ناخالص داخلی:

اگرچه تولید ناخالص داخلی، یکی از بهترین و پر استفاده‌ترین داده‌ها برای سنجش اقتصاد کشورها است، اما انتقاداتی نیز به این معیار می‌شود در ادامه برخی از این انتقادات را می‌آوریم:


۱- ارزش فعالیت‌های اقتصادی غیررسمی را نادیده می‌گیرد. تولید ناخالص داخلی عمدتا بر معاملات رسمی تکیه دارد. کسب و کارهای زیر زمینی و غیرقانونی به ندرت در این داده‌ها ظاهر می‌شوند. در حالی‌که در برخی کشورهای در حال توسعه ارزش این فعالیت‌ها به اندازه تولید ناخالص داخلی رسمی افزایش پیدا می‌کند.


۲- در یک اقتصاد باز، به جغرافیا محدود است. تولید ناخالص داخلی، تنها سودی را که در یک کشور ایجاد می‌شود، در نظر می‌گیرد. این مساله ممکن‌است سرمایه‌ای را که توسط سرمایه‌گذاران خارجی وارد کشور می‌شوند، جزوی از تولید ناخالص داخلی آن کشور لحاظ کند. به عنوان مثال کشور ایرلند شمالی تولید ناخالص داخلی به میزان ۳۹۸ میلیارد دلار دارد اما تولید ناخالص ملی این کشور ۳۰۸ میلیارد دلار بوده است (آمار متعلق به سال ۲۰۱۹ است.) این تفاوت که حدود ۲۰ درصد است، متعلق به سرمایه‌گذاران خارجی است.


۳- بر تولید مادی تمرکز دارد. همانطور که قبلا گفته شد، رشد تولید ناخالص داخلی نمی‌تواند به عنوان معیار توسعه یا رفاه شهروندان لحاظ شود. ممکن است یک کشور رشدی سریع را تجربه کند، اما این رشد سریع آثار مخرب زیست محیطی یا اختلاف طبقاتی ایجاد کند.


۴- این معیار، مراودات کسب و کارها با یکدیگر را نادیده می‌گیرد. تولید ناخالص داخلی تنها تولید کالای نهایی و سرمایه‌گذاری جدید را در نظر می‌گیرد و عمداً هزینه‌های میانی و تبادلات میان کسب و کارها را لحاظ نمی‌کند. با این کار، اهمیت مصرف نسبت به تولید بیش از حد بیان می‌شود.


۵- هزینه‌ها و اتلاف را به عنوان منافع اقتصادی در نظر می‌گیرد. تولید ناخالص داخلی، تمام هزینه‌های دولتی و خصوصی را صرف نظر از اینکه مولد هستند یا نه، به عنوان بازده جامعه در نظر می‌گیرد. این بدان معنا است که فعالیت‌های غیرمولد نیز به عنوان خروجی اقتصاد محسوب می‌شوند. به عنوان مثال، اگر دولت میلیاردها دلار خرج ایجاد یک شهر خالی از سکنه کند، یا پل‌هایی بسازد که به هیچ جا وصل نیستند یا جاده‌هایی ایجاد کند که به هیچ استفاده‌ای ندارند، یا سلاح‌های کشتار جمعی ایجاد کند، تمام این‌ها در تولید ناخالص داخلی لحاظ می‌شوند و اقتصاد را در حال رشد نشان می‌دهند.


داده‌های تولید ناخالص داخلی را از کجا مشاهده کنیم؟

بانک جهانی یکی از معتبر‌ترین پایگاه‌های داده مبتنی بر وب است که جامع‌ترین فهرست از کشورها را دارد و تولید ناخالص داخلی آن‌ها را دنبال می‌کند. پس از آن صندوق بین‌المللی پول است که علاوه‌بر داده‌های متعدد، چشم‌انداز خود برای اقتصاد جهانی و آمارهای مالی بین المللی را ارائه می‌کند.


یکی دیگر از منابع بسیار قابل اعتماد برای داده‌های تولید ناخالص داخلی، سازمان همکاری‌های اقتصادی و توسعه یا OECD است. این سازمان نه تنها داده‌های تاریخی را منتشر می‌کند، بلکه پیش‌بینی‌های خود از این داده‌ها را نیز بر روی سایت خود قرار می‌دهد. تنها نقطه ضعف این سازمان این است که تنها داده کشورهای عضو و چند کشور غیر عضو را دنبال می‌کند.

در ایالات متحده فدرال‌رزرو داده‌ها را از منابع متعدد از جمله آژانس‌های آماری کشور جمع آوری کرده و گزارش می‌کند. تنها اشکال استفاده از بانک اطلاعاتی فدرال رزرو این است که این داده‌ها به روز نیستند.


کدام کشورها بالاترین تولید ناخالص داخلی را دارند؟

در حال حاضر ایالات متحده و چین با اختلاف بیشترین تولید ناخالص داخلی دنیا را به خود اختصاص داده‌ند. در سال ۲۰۲۰، تولید ناخالص داخلی ایالات متحده ۲۰.۹۳ تریلیون دلار و چین ۱۴.۷ تریلیون دلار بوده است. اما با استفاده از معیار برابری قدرت خرید، تولید ناخالص داخلی چین به عدد ۲۴.۳ تریلیون دلار می‌رسد که آن را بزرگترین اقتصاد جهان می‌کند.


آیا تولید ناخالص داخلی بالا خوب است؟

اکثر مردم افزایش تولید ناخالص داخلی را چیز خوبی می‌دانند، چرا که به معنای فرصت‌های اقتصادی بیشتر و استانداردهای رفاهی بالاتر است. با این حال، ممکن است کشوری تولید ناخالص داخلی بالایی داشته‌باشد، اما همچنان مکانی غیرجذاب برای زندگی باشد. بنابراین مهم است که در کنار آن معیارهای دیگری نیز برای زندگی در نظر بگیریم. به عنوان مثال سرانه تولید ناخالص داخلی، ضریب جینی، شاخص‌ توسعه انسانی HDI و سایر شاخص‌ها می‌توانند در کنار تولید ناخالص داخلی استفاده شوند.


سخن پایانی

پل ساموئلسون و ویلیام نوردهاوس، در کتاب خود اهمیت حساب‌های ملی و تولید ناخالص داخلی را به خوبی بیان کرده‌اند. آنها تولید ناخالص داخلی را به مثابه ماهواره‌ای توصیف کرده‌اند که می‌تواند وضعیت آب و هوای کل قاره را بررسی کند.

تولید ناخالص داخلی به سیاست‌گذاران و بانک‌های مرکزی این امکان را می‌دهد تا در مورد اینکه آیا اقتصاد در حال انقباض یا انبساط است، قضاوت کنند. با این حال مانند هر معیار دیگری، تولید ناخالص داخلی نیز دارای نقص‌هایی است. در دهه‌های اخیر، دولت‌ها تلاش کرده‌اند تا برای افزایش دقت و بهبود تولید ناخالص داخلی، تغییرات متفاوتی در آن ایجاد کنند. ابزارهای محاسبه تولید ناخالص داخلی به طور مداوم در حال تکامل است. بنابراین اگرچه تولید ناخالص داخلی اطلاعات خوب و زیادی به ما می‌دهد، اما نباید آن را به عنوان تنها منبع برای سنجش کشورها با یکدیگر لحاظ کنیم.


منبع: DailyFX


| نویسنده: بنیامین رضایی |